درباره وبلاگ ![]() به نام تنها آشفتگان دیار سرنوشت تقدیم به تمامی آنانی که هنوز هم تکه ای از آسمان در چشمانشان جرعه ای از دریا در دستانشان و تجسمی زیبا از خاطره ایثار گل های سرخ در معبد ارغوانی دلهایشان به یادگار مانده است. نخستین چکه ناودان یک احساس را در قالب کلامی از جنس تنفس باغچه معصوم یاس به روی حجم سفید یک دفتر میریزم و آن را با لحجه همه عاشقای این گیتی بی انتها به آستان نیلوفری تمامی دلهای زلال هدیه میکنم. در پناه خالق نیلوفرها مهربان و شکیبا بمانید. منوي اصلي آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان
- ––––•(-• کلبه خفتگان عاشق •-)•–––– -
غمی تو سینه، به دل میشینه تمام حرف هام عمری همینه رفتم و گفتم عاشق می مونم شعروترانه واست می خونم
ادامه مطلب ... پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 21:38 :: نويسنده : ~*¤ راوی ¤*~
پیش از تو آبی آرام اجازه جاری شدن را نداشت ادامه مطلب ... پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 21:33 :: نويسنده : ~*¤ راوی ¤*~
پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 21:33 :: نويسنده : ~*¤ راوی ¤*~
پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 21:33 :: نويسنده : ~*¤ راوی ¤*~
مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش این وزن آواز من است,عشقی که گرم و شدید است زود میسوزد و خاموش میشود..مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش این وزن آواز من است اگر مرا بسیار دوست میداری شاید این حس تو صادقانه نباشد.کمتر دوستم بدار تا ناگهان عشقت به پایان نرسد من به کم هم قانعم اگر عشق تو اندک و كم اما صادقانه باشد
ادامه مطلب ... پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 21:31 :: نويسنده : ~*¤ راوی ¤*~
يه دختر كوري تو اين دنياي نامرد زندگي ميكرد .اين دختره يه دوست پسري داشت كه عاشقه اون بود.دختره هميشه مي گفت اگه من چشمامو داشتم و بينا بودم هميشه با اون مي موندم يه روز يكي پيدا شد ادامه مطلب ... پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 20:30 :: نويسنده : ~*¤ راوی ¤*~
از میان تمام فرشتگان خداوند تنها یکی از آنهاست که خداوند او را به روی زمین فرستاده تا سختی بکشد و عشق بورزد و صمیمی باشد . آنهم زیباترینشان را . می شود تصور کرد که خداوند چقدر عاشق بنده هایش است . این فرشته ی ادامه مطلب ... پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 20:30 :: نويسنده : ~*¤ راوی ¤*~
با یک شکلات شروع شد . من یک شکلات گذاشتم توی دستش. او یک شکلات گذاشت توی دستم.من بچه بودم، او هم بچه بود. سرم را بالا کردم . سرش را بالا کرد .دید که مرا میشناسد . خندیدم . گفت: " دوستیم؟ " . گفتم:" دوست دوست." گفت: " تا کجا ؟ " گفتم: "دوستی که «تا» ندارد. " گفت: " تا مرگ! " خندیدم و گفتم: "من که گفتم «تا» ندارد! " گفت: ادامه مطلب ... پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 20:22 :: نويسنده : ~*¤ راوی ¤*~
عشق کلمه ایه که خیلیها اونطور که دوست دارن تفسیرش میکنن . غافل از اینکه جملات قاصر از بیان وسعت و عظمت این کلمه هستند . اصلا ایندفعه میخوام از دنیای خودمون و تفاسیر مختلف منطقی و غیر منطقی درباره عشق جدا شم . دوست دارید بدونید که عشق تو دنیای با صفای کوچولو ها چه معنایی داره ؟ ادامه مطلب ... پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 20:22 :: نويسنده : ~*¤ راوی ¤*~
![]() ![]() |